داستان کوتاه زنی که مردش را گم کرد – صادق هدایت

نقد داستان :

“زرین‌کلاه” در داستان “زنی که مردش را گم کرده بود” نوشته صادق هدایت، یک زن بیوه است. او با بچه‌ای دو ماهه به مازندران سفر می‌کند با این امید که مردی را پیدا کند مثل “گل‌ببو” که او را با شلاق می‌زد. مثل این است که او از خودش اراده‌‌ای ندارد. آنچه زرین‌کلاه را به گل‌ببو پیوند می‌دهد، حرکات خشن و زمخت مردی بدرفتار است که بوی سرطویله می‌دهد.
“شلاق گل‌ببو” را با احتیاط و فقط در حد تفسیری از یک داستان چندمعنایی می‌توان به “درون‌فکنی” تعبیر کرد. به گفته ساندرو فرنچی، روانکاو مجارستانی، انسان فقط آنچه را که دوست می‌دارد، درونی می‌کند. در این معنا اما، افراد کتک‌خورده و تجاوز‌دیده‌ای مثل زرین‌کلاه در داستان هدایت، آنچه را که دوست نمی‌دارند، درونی می‌کنند. آنها تلاش می‌کنند خواسته‌ها و انتظارات و توقعات تجاوزگر را برآورده کنند.

 

دانلود فایل صوتی داستان زنی که مردش را گم کرد

 

 

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s