زنده به گور
نویسنده : صادق هدایت
شخصيت اصلي و راوي داستان، مردي است كه از زندگي خود بيزار است و از همه بدش ميآيد؛ حتي از خودش. او در اين فكر است كه خودكشي كند و خودش را از بين ببرد. براي اين كار، دست به كارهاي مختلفي ميزند.
اول تصميم ميگيرد كه در خيابان خودش را جلو ماشين بيندازد. اما موفق نميشود. بعد ميخواهد كه بيمار شود و بميرد. ولي با اينكه جلو پنجره باز ميخوابد و خودش را خشك نميكند، سرما نميخورد و مريض نميشود. عاقبت به اين نتيجه ميرسد كه سم بخورد. اما سم هم در بدن او تأثير ندارد. سراغ ترياك ميرود و ترياك ميخورد. چون يادش ميآيد، زماني كه جوان بودو در ايران زندگي ميكرد، روزي براي خريد ترياك به مغازهاي رفته بود. صاحب مغازه به او ترياك نداده بود، چون فكر ميكرد جوان است و ممكن است ترياك را براي خودكشي بخواهد. اما با خوردن ترياك هم نميميرد.
در پايان داستان متوجه ميشويم كه مرد، ديوانه بوده، و اين مطالب از يادداشتهاي او بر جا مانده؛ و او مرده است.
دانلود فایل های صوتی کتاب زنده به گور