حاجي مراد
نویسنده : صادق هدایت
حاجي مراد مردي است كه در بازار مغازه و آبرو و اعتبار دارد و همه با او احترام ميگذارند. اما او در زندگي، از زن شانس نياورده است. بچهدار نميشود. زنش مداوم به او غر ميزند. مردم به او ميگويند كه زن ديگري بگيرد و بچهدار شود. اما او زن اولش را دوست دارد.
حاجي به زنش بدبين است. به او اجازه بيرون رفتن از خانه را نميدهد و گاهي هم زنش را كتك ميزند. روزي حاجي از مغازه به خانه برميگردد و با خودش خيالبافي ميكند. ناگهان احسس ميكند زنش از كنارش گذشت و به اواعتنا نكرد. خونش به جوش ميآيد و دنبال زن ميرود. از حاشيه سفيد چادر به يقين ميرسد كه زن خودش است. ديگر ترديد نميكند. جلو ميرود و به زنش توپ و تشر ميزند كه چرا بياجازة او بيرون رفته است، اما زن اعتنا نميكند. حاجي مراد، كشيدهاي به صورت زن ميزند. زن داد و بيداد ميكند و مردم جمع ميشوند. معلوم ميشود كه خانم، همسر او نيست. كار به شكايت ميكشد. حاجي را به نظيمه ميبرند و در آنجا محكوم ميشود. حاجي مراد كه حس ميكند، آبرويش رفته، زنش را طلاق ميدهد.
دانلود فایل های صوتی کتاب حاجي مراد
دانلود فایل Pdf کتاب حاجي مراد

