📰 چرخه فراموشی و بازتولید استبداد
✍️ نویسنده: قاسم قره داغی
گویش: مریم درخشش

قرنهاست که در خاورمیانه دچار چرخهای هستیم که در آن دیکتاتورها یکی پس از دیگری بهسان قارچهای سمی از خاک خونین تاریخ سر برمیآورند و چونان بلایی آسمانی، حیات را از مردمان این سرزمینها میگیرند.
این جعرافیا، با تمام شکوه تاریخیاش، گرفتار حافظهای فراموشکار و مردمانی است که گویی گذشته را نه مرور میکنند و نه از آن درس میگیرند. این فراموشی تاریخی، برخلاف تصور رایج، نه از سر کمدانشی، بلکه محصول سیاستهای برنامهریزیشدهای است که توسط حاکمان این جوامع به اجرا درآمدهاند. آنان که با شمشیر بر تخت استبداد تکیه زدهاند، بهخوبی دریافتهاند که حافظه تاریخی دشمن استبداد است. پس با سانسور، تحریف و بازنویسی تاریخ، به نابودی این حافظه میپردازند و نسلها را در تاریکی جهل نگاه میدارند.
حاکمان مستبد، تاریخ را نه بهعنوان آینه حقیقت، بلکه بهمثابه ابزاری برای بقای خود میبینند. آنان روایتهای تاریخی را بهگونهای دستکاری میکنند که گویی هیچگاه ظلمی نبوده و هیچ مقاومتی صورت نگرفته است. وقایع بزرگ به فراموشی سپرده میشوند و از مردان و زنانی که علیه ظلم ایستادهاند، در کتابهای رسمی نامی برده نمیشود. تاریخ، در چنین جوامعی، نه برای آموزش، بلکه برای اطاعت بازگو میشود.
به ایران بنگرید؛ سرزمینی که شاهان و شیخانش همواره کوشیدهاند تاریخ را به شکلی بازنویسی کنند که خدمتگزار سلطه آنها باشد. از حذف جنبشهای آزادیخواهانه در کتب درسی گرفته تا تبدیل روحانیون به قهرمانان ملی، همه نشان از تلاشی سیستماتیک برای تخریب حافظه جمعی دارد.
در مدارس خاورمیانه، تاریخ نه برای تفکر و تحلیل، بلکه برای تکرار طوطیوار وقایع دستچینشده آموزش داده میشود. دانشآموزان میآموزند که چگونه در برابر قدرت سر خم کنند، اما هرگز نمیآموزند که چگونه تاریخ را تحلیل و از اشتباهات گذشتگان درس بگیرند. نظام آموزشی، بهجای پرورش شهروندانی آگاه و منتقد، سربازانی مطیع و بیخبر میسازد که در برابر بازگشت دیکتاتوریها نه توان مقاومت دارند و نه حتی ضرورت آن را درک میکنند.
فراموشی تاریخی، مانند ویروسی کشنده، جامعه را از درون میخورد. اولین قربانی این فراموشی، تفکر انتقادی است. مردمی که گذشته خود را نمیشناسند، توان تحلیل حال و برنامهریزی برای آینده را از دست میدهند. آنها در برابر تبلیغات حکومتی آسیبپذیر میشوند و هر بار در چرخهای تکراری، به استقبال همان مستبدانی میروند که خود موجب فلاکتشان بودهاند.
این فراموشی، مسئول تکرار مکرر قیامها و سقوطها در خاورمیانه است. مردمی که انقلاب میکنند، اما نمیدانند چرا شکست میخورند، دوباره و دوباره به همان مسیر بازمیگردند و در نهایت، همان ساختارهای استبدادی را بازتولید میکنند که پیشتر علیه آن قیام کرده بودند.
آیا راه نجاتی وجود دارد؟ پاسخ مثبت است، اما این مسیر، حرکتی بنیادین و عمیق را نیاز دارد.
آموزش تاریخ باید به شکلی آزاد و فارغ از قید و بندهای ایدئولوژیک انجام شود. هدف از تدریس تاریخ، نه پرستش گذشتگان، بلکه نقد آنان و تحلیل وقایع گذشته برای ساختن آیندهای بهتر است. مردم باید یاد بگیرند که چگونه از گذشته بیاموزند و آن را ابزاری برای تغییر بهکار بگیرند.
وقایع تاریخی باید دقیق و مستند ثبت شوند و آرشیوهایی مستقل ایجاد شوند که برای همگان در دسترس باشد. این آرشیوها میتوانند در برابر تحریف و فراموشی سپری مقاوم باشند و بهعنوان سنگرهایی در برابر دیکتاتوریهای آینده عمل کنند.
در جوامعی که حقیقت ممنوع است، خواندن و شنیدن کتابهای ممنوعه میتواند اقدامی انقلابی باشد. آگاهی از آنچه که دیکتاتورها نمیخواهند مردم بدانند، نخستین قدم برای شکستن زنجیرهای استبداد است.
در نهایت، تقویت تفکر انتقادی حیاتی است. مردم باید درک کنند که تاریخ یک روایت ثابت نیست، بلکه میدان نبردی برای کشف حقیقت است. تفکر انتقادی سلاحی قدرتمند است که میتواند این میدان را به سود مردم تغییر دهد و آنها را از چرخه تکرار اشتباهات نجات دهد.
خاورمیانه برای رهایی از چرخه استبداد، نیازمند بازگشت به تاریخ است. نه بهعنوان اسطورهای مقدس، بلکه بهعنوان ابزاری برای نقد، آگاهی و تغییر. تا زمانی که مردم این سرزمینها تاریخ خود را مرور نکنند و از آن درس نگیرند، دیکتاتورها خواهند رفت و دیکتاتورهای جدیدی ظهور خواهند کرد، و این چرخه شوم همچنان ادامه خواهد داشت. تنها با بازسازی حافظه تاریخی و تقویت آگاهی جمعی میتوان آیندهای روشنتر برای این جوامع متصور شد.
«تاریخ، آموزگار روشنگر ماست، اگر بخواهیم به آن گوش دهیم.»
