فرمت کتاب📕 : فایل صوتی 🔊 و پی دی اف 📕
نام کتاب : #مرگ_ایوان_ایلیچ
نویسنده : #لئو_تولستوی
ترجمه : #صالح_حسینی
«مرگ ایوان ایلیچ» داستان یک قاضی صاحب منصب روسی را نقل میکند که از قشر مرفه و خوشگذران زمان خویش محسوب میشود، اما بر اثر بیماری اندک اندک به خود میآید و این سرآغاز معرفتی جدید برای وی میشود.
صالح حسینی – مترجم کتاب – در مورد این اثر گفته است: تالستوی به جای اینکه داستان ایوان ایلیچ را با زندگی او آغاز کند، با مرگ او آغاز میکند و با زندگی او پایان میدهد .
شروع داستان با خبر مرگ ایوان ایلیچ شروع میشود. اعضای دادگاه در اتاقی برای تنفس نشستهاند و درباره محاکمهی معروفی حرف میزنند که یکی از آنها که در حال خواندن روزنامه است اعلام میکند: «آقایان! ایوان ایلیچ مرد.» ایوان ایلیچ همکار و دوست این آقایان است. اولین مطلبی که در ذهن این آقایان میگذرد این است که خب، حالا پست او چه میشود و چه کسی جایگیزین ایلیچ میشود. درواقع معنای مرگ او برای بقیه خالی شدن یک پست است. و برای همسرش چه؟ برای او هم خطر از دست رفتن منبع درآمد خانواده. از فصل دوم روای دانای کل به مخاطب میگوید که زندگی ایوان ایلیچ ساده ترین، معمولیترین و نیز وحشتانگیزترین نوع زندگی بود. و اینجا ما متوجه میشویم که ایوان در ۴۵ سالگی مرد. و بعد ما با شرح زندگی ساده و وحشتناک ایوان روبهرو میشویم. او یک قاضی خوش اخلاق است که کارش را به نحو احسن انجام میدهد، ارتقا مییابد، همسر انتخاب میکند و روابط خود را با دوری و دوستی نگه میدارد و درضمن همیشه سعی دارد که یک قدم جلوتر از طبقه خود باشد. او فقط نقشهای که جامعه برعهدهاش گذاشته است انجام میدهد. نقش پدر، همسر، قاضی. و همین نقشهای پوچ است و اصراری که برای مطابق سلیقه طبقه اشراف بودن در زندگی و رفتار و تزیین خانه خود دارد جانش را میگیرد. یک اتفاق ساده. وقتی از پله بالا میرود تا پرده ای را نصب کند میافتد و پهلویش به دستگیره پنجره میخورد. حادثه بیاهمیتی که در نهایت مرگ او را رقم میزند. و در آخر همین وسایل و تزییناتی که برای چیدنشان حرص میخورد جلوی رفت و آمد آدمها را میگیرد. نمایش صحنه بهم ریخته اتاق، اتاقی که ایوان آنهم کوشیده بود تا آن را زیبا بچیند، انگار حالا دارد به مرگ و سرنوشت ایوان میخندد.
این رمان درباره مرگاندیشی، مرگآگاهی، مرگ در دلهره و تنهایی و انسانی که رفته رفته تحلیل میرود و میداند میمیرد ولی در پایان یک امید خوشبینانه به خواننده میدهد. آخرین جمله ایوان قبل از مردن :«مرگ تمام شد، دیگر مرگی در کار نیست.»
دلهره مبهمی که گریبان ایلیچ را میگیرد از جنس تنهایی و فراموش شدن است چون اطرافیان خود را در برابر مرگی که قرار است به سراغش بیاید بیتفاوت میبیند. و کمکم در مییابد این بیتفاوتی کل جهان است به او. او دارد میمیرد اما جهان تغییری نمیکند. از اینجا ایلیچ دچار پوچی میشود. یک اتفاق ساده و بیدلیل به مرگ او منجر میشود. دربرابر مرگ هیچ چیز نمیتواند بایستد. زندگی در برابر مرگ ناتوان است. و اصلا چه دلیلی برای مرگش وجود دارد. این فکر درباره مرگ و مردن خود و تحلیل رفتن ذره ذره ایوان به خوبی نمایش داده شده است. و درنهایت مرگ در نظر تولستوی رهایی است. این اثر موفقیت بسیار بزرگ تولستوی در توصیف مرگ و فلسفه آن است.
تکههایی از کتاب:
ایوان ایلیچ خود را میدید که رو به مرگ در نومیدی دائم دست و پا میزند.
ایوان ایلیچ وقتی همسرش پیشانیش را میبوسید با ذرهذرهی وجود نسبت به او احساس تنفر کرد. بر خود فشار آورد تا او را از خود نراند.
ناگهان برایش روشن شد که آنچه تا به حال او را در چنگال خود میفشرد و دست از سرش برنمیداشت اکنون به طور غیرمنتظرهای محو میشود. از یک سو، از دو سو، از ده سو و از همه سو.
دانلود فایل پی دی اف کتاب
دانلود فایل پی دی اف کتاب مرگ ایوان ایلیچ
دانلود مجموعه فایل های صوتی کتاب
دانلود فایل صوتی کتاب مرگ ایوان ایلیچ بخش یکم
دانلود فایل صوتی کتاب مرگ ایوان ایلیچ بخش دوم
One comment